شهر تبریز است و کوی رفتگان!

سید عطاءالله مهاجرانی در ۶ خرداد سال جاری مطلبی با عنوان «شهر تبریز است و کوی دلبران!» در روزنامه اعتماد نوشته بود. این یادداشت در نکوداشت و تجلیل مجاهدت های علمی استاد محمدعلی موحد بود و البته اشاره ای به کثرت عالمان و فرزانگان علوم مختلف در دهه های گذشته تبریز داشت.

نویسنده در انتهای نوشته خود به سوال و دغدغه مهمی در کشور اشاره می کند؛ «با پرسش بزرگی رویارو هستیم. چرا چنین نسل‌هایی جایگزین نیافته‌اند.» مهاجرانی در تاکید بر این نگرانی به سخنی از استاد موحد در سال ۱۳۹۳ در دانشگاه تبریز در تبیین وضع موجود آذربایجان اشاره می‌کند؛ «… گاهی که تامّل ایام گذشته می‌کنم و آذربایجان دهه اول قرن را با امروز مقایسه می‌کنم؛ آذربایجان امروز را تکیده، بی‌رمق و بی‌نشاط می‌بینم؛ … انگار در نیمه دوم قرن هرچه جلوتر می‌رویم فضا خاموش‌تر می‌شود و جای رفتگان پر نمی‌شود.» در ادامه با نگاهی بر این جمله مهاجرانی که؛ «این تکیدگی و بی‌رمقی و خاموشی نه تنها در آذربایجان، بلکه در تهران و اصفهان و قم و مشهد و … نیز آشکارا دیده می‌شود»، به نظر می رسد نویسنده تفسیر واحدی از افول نظام نخبگی، مدنی و علمی در کل کشور دارد. این نوشته کوتاه یادآوری این نکته است که تکیدگی آذربایجان و خاموشی نخبگان و افول مدنیت در این خطه به دلایلی معین، متمایز و عمیق تر از دیگر مناطق کشور می باشد؛

  1. نخست این که پیشگامی موفقیت آمیز آذربایجان در احیای جنبش مشروطه و سپس قیام شیخ محمد خیابانی برای احیای قانون اساسی مشروطه محصول موقعیت سیاسی، ولیعهد نشینی دوره‌ی قاجار و موقعیت ژئوپلیتیکی آن بود و طیف ناسیونالیستی نخبگان سیاسی و نظامی پهلوی اول و دوم را به این نتیجه رساند که هرگونه آزادیخواهی و تاکید بر دولت قانون و محدود به ویژه در آذربایجان مهمترین مانع و چالش دستیابی به یک اقتدار سیاسی مطلقه برای ایجاد همبستگی مکانیکی و تجدد و ترقی مد نظر می باشد. بر این مبنا آذربایجان اولین جغرافیایی بود که تمام دستاوردهای نظام مشروطه در آن منکوب شد. انجمن های ایالتی و ولایتی تعطیل، تمام فعالیت های سیاسی ممنوع و مطبوعات محدود گردید. در دوره پهلوی حاکمیت چندین دهه ای سرلشگرها، ارتشبدها و سپهبدهایی در قامت استانداران و فرماندارانی مانند عبدالله امیرطهماسبی، امان‌الله جهانبانی، محمد شاه‌بختی، منوچهر اقبال، عزت‌الله ضرغامی، ابراهیم زند، اسکندر آزموده، جعفر شفقت، علی‌اکبر درخشانی، سرتیپ صادق خان کوپال، سردار مظفر اعلم، کریم ورهرام و نیز حضور چندین دهه ای استانداران غیرنظامی غیر آذربایجانی از جمله خلیل فهیمی به مدت ۱۰ سال از تهران، عبدالله مستوفی، سهام‌السلطان بیات از اراک، علی منصور از تفرش، عباسقلی گلشائیان از تهران، موسی مهام از تهران، تقی سرلک از الیگودرز، امان‌الله اردلان از کردستان، ریشه ها و شکوفه های مدنیت آذربایجان در عرصه هنر، تئاتر، موسیقی، چاپ و نشر و مدارس غیردولتی و دیگر نهادهای مدنی را خشکاند. دستور کار چنین نظامیان میهن پرست! تامین امنیت و دستیابی به وحدت فرهنگی و ملی در این خطه بود.
  2. پیامد ویرانگر حاکمیت طولانی نظامیان، امنیتی سازی و امنیتی شدن تمام عرصه های مدنی، فضاهای عمومی و سیاسی آذربایجان در تاریخ معاصر بود. چنین واقعیتی زمینه ای شد تا هرگونه صاحب نظر، صاحب سخن و هنر مستقل که یادگاری از مشروطه بود و یا رویکرد متفاوتی با مدیریت نظامی در عرصه های فرهنگی و سیاسی رسمی داشت مجبور به سکوت و یا مهاجرت از آذربایجان شود. پدیداری فرقه دمکرات آذربایجان که واکنشی به ۲۰ سال تحقیر و توهین دوره رضاشاه بود، و پیامدهای سقوط این جریان، روندهای تکوین و رشد مدنیت و توسعه در این منطقه را کاملا متوقف نمود و شدت مهاجرت نخبگان و سرمایه های انسانی را تقویت و تکیدگی و خاموشی آذربایجان را عمیق تر کرد.
  3. ظهور انسان اقتصادی- معیشتی سرگردان در دنیای مدرن ثمره چنین فضای امنیتی بود. به غیر از فضلا و عالمان بزرگ حوزه های مذهبی در علوم تفسیر، عرفان، فقه و فلسفه که البته آن هم بیشتر در خارج از آذربایجان در نجف یا قم تربیت یافته و قد کشیدند، در سایر حوزه های سیاست، فرهنگ، و علوم اجتماعی، نخبه ای ارج ندید، مگر این که متکی به روایت رسمی از مرکز باشد. انسان آذربایجانی صرفا تبدیل به موجودی معیشتی شده و چنان که مارکوزه می دید، انسانی تک ساحتی گشت. طبعا شهر تبریز نیز به کالبدی جغرافیایی و فیزیکی تبدیل گردید که در طول چند دهه از پیشگامی در هنر، سینما، سیاست و ادبیات و … به خاموشی گرایید. مهمترین شخصیت های فرهنگی و علمی آذربایجان نه در تبریز، بلکه در تهران یا خارج از کشور جلوه کردند. حتی به بهانه نوسازی یا توسعه، میراث تاریخی، فرهنگی و معماری شهرها تخریب و یا پنهان شد و عرصه تجارت و صنعت تنها عرصه ای بود که امکان تولید، فعالیت و خلاقیت برای نخبگان بخش خصوصی و مدنی در آن ممکن گردید. البته در عرصه اقتصادی نیز استمرار فضا و رویکرد امنیتی، تعداد کثیری از سرمایه داران و شرکت ها را از تبریز و آذربایجان گریزان کرده است. پژوهشی که نگارنده در سال ۱۳۹۷ با عنوان «مساله شناسی استان آذربایجان شرقی» انجام داد، یافته های مصاحبه با ۶۵ نفر از مدیران و نخبگان ارشد بخش دولتی، عمومی و خصوصی استان حاکی از این است که هنوز رویکرد امنیتی در تبریز و آذربایجان یکی از مسائل و دغدغه های نخبگان و مدیران نه تنها در عرصه های سیاسی و فرهنگی، بلکه از موانع اصلی رشد و توسعه اقتصادی منطقه بوده است.
  4. بازگشت آذربایجان و تبریز و نیز دیگر مناطق پیرامونی به موقعیت تاریخی مبتنی بر ظرفیت ها و استعدادهای انسانی و طبیعی خود و امکان نقش آفرینی پیشگام در سطح ملی، مستلزم گسست از پارادایم امنیتی حاکم در گذشته، تغییر نگرش نخبگان مرکز نسبت به سیاست و فرهنگ در آذربایجان، بازگشت به فهم ارگانیکی از همبستگی ملی، گذار به رویکرد امنیت جامعه ای و توسعه پایدار، فهم «توسعه به مثابه آزادی»، و نیز اصلاحات ساختاری در نظام حکمرانی محلی و منطقه ای در کشور می باشد.

منتشر شده در آژانس خبری تحلیلی نصر

برچسب‌ها:

مطالب مرتبط

میر قاسم بنی هاشمی جناب رئیس جمهور سفرهای استانی نروید

جناب رئیس جمهور سفرهای استانی نروید!(۳)

نتیجه‌ی مستقیم آسیب‎های ساختاری و کارکردی نظام حکمرانی محلی، پدیداری «چرخه ناکارآمدی» در تمام استان‌ها – توسعه‌یافته یا عقب‎افتاده، مرکزی یا پیرامونی، قومی و یا غیر قومی- است و این مسئله کلیدی در دهه‎های گذشته مهمترین مانع تحقق اهداف توسعه و امنیت پایدار در استان‎ها بوده است. از این رو، مهمترین اولویت راهبردی نظام سیاستگذاری کشور، بایستی حرکت به سمت اصلاح ساختاری مدیریت استان‎ها و شهرستان‎ها ‎باشد.

یک دیدگاه

دیدگاه خود را بنویسید


برو بالا