هو الحیّ
با تقدیر الهی در اول خرداد ۱۳۵۱ در منطقه قره داغ آذربایجان در شهرستان اهر چرخ حیاتم به حرکت درآمد. پیش از این که از حصر چهل روزهی قنداق (یا همان سنت بَلَکبندی چهل روزه نوزادان در آذربایجان) خارج شوم، در سایه ذوق و خواست مادر و عزم و همت پدر خود را در شهر رؤیاها، تبریز یافتم، هرچند که عمر پدر در تبریز بیش از دو سال دوام نیافت. ورودم به مدرسه اوحدی مراغهای در سال ۱۳۵۷ مقارن با آغاز انقلاب اسلامی و سقوط خاندان پهلوی بود که به دنبال دو کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر سرنوشت ایران مسلط شده بودند. فهم قدرت ملت در سرنگونی شاهنشاه آریامهر، نخستین درس روزهای آغازین کلاس اوّلم بود و قیام ملت دنیای ذهنی کودکانه ام را چنین رهنمون شد که شکوه دنیای سیاست چندان پایدار نیست. در دورهی ابتدایی آموزگاران بزرگواری مانند امینی، کاظمی و جهانگیری نه تنها برایم معلم، بلکه اسوه های مهر، اخلاق و دلسوزی بودند. در این دوره هیأت مذهبی کودکان «آغا قلی» مأمن من و دوستان همسنم در صبحهای جمعه بود.
دورهی تحصیلی راهنمایی را در مدرسه رازی در محله دَوَه چی تبریز سپری کرده و سپس در همان مدرسه که همزمان دبیرستان شده بود، دوره دبیرستان را نیز به پایان رساندم. در این دو مقطع علاوه بر مدرسه از کار و ورزشهایی مانند فوتبال، کوهنوردی و شنا نیز غافل نبودم. با توجه به این که شغل اغلب خانواده ها در محله قوری چای همچون بیشتر محلات حاشیه نشین تبریز قالیبافی بود، دار قالی در خانه ما نیز برپا بود. هر چند مادر و برادر برایم سخت نمی گرفتند، اما برای کمک به تأمین مخارج مدرسهام، لازم بود بخشی از ایام فراغت تابستان را بر روی تختهبند قالی بگذرانم. همچنین با همراهی بچه های محل، تیم فوتبال «شهید چمران» را در دوره راهنمایی و تیم فوتبال «آذرافشان» را در دوره دبیرستان به راه انداختم که نمود خوبی از کار جمعی موفق شش ساله در دوره نوجوانی بود.
در دوره راهنمایی و دبیرستان با معلمان ارجمندی مانند دکتر فرازین، علی نژاد، ابراهیمی، ناظری و سمیعی زنوزی آشنا شدم که در برابر توشهی علمی، درک اجتماعی و تعالیم اخلاقی آنها همواره سر فرود آورده و چهارچوب ذهنی و شخصیتی خود را مدیون آنها میدانم. در این دوران در بین مسیر چند کیلومتری خانه تا مدرسه که معمولا با دوچرخه طی میکردم، «مسجد معجزلر» در محله دَوَه چی تبریز، همواره دلربایی میکرد. این مسجد سالیان دیرین با حضور آیت الله میرزا جوادآقا سلطان القرّاء به عنوان مفسر قرآن، استاد فلسفه و تاریخ و البته معلم اخلاق نورانی بود. مفهوم «روحانی» و «عالم ربّانی» در شخصیت ایشان برایم متجلی شد. از اخلاص، خضوع و خوف الهی شاگردان وی مانند «حسن آغا رستگار» همواره در حیرت بوده ام.
در گذر زمان، از یک سو حضور در شرکتهای بزرگ صنعتی تبریز مانند تراکتورسازی، صانع و پولادیش در دورههای طرح کاد دبیرستان در رشته اقتصاد اجتماعی، و از سوی دیگر فعالیت فصلی و مشاهده کودکان، زنان و مردان کثیر در کارگاه های سنتی قالیبافی در محلات حاشیه تبریز تجربه بسیار گرانسنگی در فهم پیچیدگیهای جامعه، اقتصاد و صنعت تبریز بود. تنفس در آن فضاهای فرهنگی و معنوی و زندگی در این شرایط اجتماعی و اقتصادی تبریز، ضمن اینکه من را برای اتمام دوره دبیرستان مصمم کرد، همزمان دغدغههای دیگری در عرصههای عدالت اجتماعی و توسعه برایم به یادگار گذاشت و بر تلاشهایم افزود.
بر همین اساس، در آزمون سراسری علوم انسانی سال ۱۳۷۰، رتبه ۱۱۴ کشوری و همزمان در کنکور دانشگاه آزاد نیز در رشته حقوق رتبه ۲ را کسب نمودم. با وجود این که در ۱۷ رشته دانشگاه تبریز رتبه یک را داشتم، با علائق و انگیزههایی که بود، دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران شدم. فضای علمی و اجتماعی این دانشگاه مرا وارد دنیای جدیدی نمود. آشنایی و بهره گیری از اساتید بزرگ این دانشگاه مانند مرحوم ابوالفضل قاضی، مرحوم عمید زنجانی و حسین بشیریه فرصت تأمل بیشتری در مفاهیم و دروس پایهای مانند حقوق اساسی، فقه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی فراهم کرد و مرا بیش از پیش به علم سیاست علاقمند نمود. حضور در کوی دانشگاه تهران، روابط اجتماعی عمیقی را با دانشجویانی از هر نقطهی ایران ممکن ساخت و با گلستان فرهنگها و اقوام ایرانی آشنا نمود و ذهنیتم را از ایرانیت سامان جدیدی بخشید. در دوره ی تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، مسئولیت کتابفروشی جهاد دانشگاهی را بر عهده گرفتم و با نهادهایی مانند جهاد دانشگاهی، بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دانشگاه همکاری داشتم و البته به لحاظ فکری خود را محدود به برخی مرزها و خطوط این جریان ها نکردم.
در سال ۱۳۷۳ با نوه خاله عزیزم، خانم مهری ازدواج کرده و دو دخترم لیلا و آیسان ثمرههای عمرمان هستند. در سال ۱۳۷۴، در آزمون سراسری کارشناسی ارشد با رتبه ۲۲ در رشته علوم سیاسی وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. اساتید ارجمندی مانند مرحوم سید عبدالعلی قوام، محمود سریعالقلم، فرهنگ رجایی و محمدباقر حشمت زاده دریچههای نوین تحلیلی در فهم مسائل خاورمیانه و ایران را پیش رویم گشودند. در این مقطع رساله خود را با عنوان «سنجش کارایی سازوکارهای مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی؛ ۱۳۷۷-۱۳۵۸» با تأکید بر ارزیابی کارویژههای انتخابات و جناحهای سیاسی به راهنمایی دکتر حاجی یوسفی تألیف نمودم که یافتههای آن در همایش «جمهوری اسلامی؛ گذشته، حال و آینده» دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ ارائه گردید و این رساله جزء آثار برتر همایش شناخته شد.
از سال ۱۳۷۵ و همزمان با تحصیل، همکاری خود را با مراکز علمی و پژوهشی مانند موسسه مطالعات اجتماعی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع، مرکز پژوهشهای مجلس، مرکز تحقیقات نیروی انتظامی و دیگر مراکز پژوهشی آغاز کردم. در سالهای ۱۳۷۵تا ۱۳۷۸ به عنوان کارشناس پژوهشی، در سالهای ۷۸ تا ۸۰ مسئول دفتر تحقیقات و ترجمه، در سالهای ۸۱ تا ۸۹ عضو گروه علمی و از ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۵ به عنوان مدیر گروه مطالعات ایران و عضو شورای پژوهشی و نیز هیات مدیره پژوهشکده مطالعات راهبردی فعالیت داشتهام. در این مراکز با اساتید و پژوهشگران برتر کشور در حوزه مطالعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی آشنا شدم و بخش مهمی از ایده ها و فعالیتهای پژوهشی خود را مدیون محققین این مراکز پژوهشی هستم. ماحصل این یادگیری ها و همکاری ها، تألیف و ترجمهی دهها عنوان مقاله، گزارشهای راهبردی، پروژه های تحقیقاتی و چندین کتاب درباره مسائل اجتماعی و امنیتی چند دههی گذشته کشور بوده است.
در سال ۱۳۸۵ در آزمون دکتری دانشگاه آزاد اسلامی، در واحد علوم و تحقیقات تهران با رتبه یک در رشته علوم سیاسی پذیرفته شدم. پیشینه مطالعاتی و برخی دغدغههای ذهنی زمینهای شد تا پژوهشهای خود را در دورهی دکتری در دو حوزه امنیت و توسعه متمرکز نمایم. در این چارچوب رساله خود را با عنوان «چالشهای امنیتی توسعه سیاسی در ایران؛ بررسی مقایسهای دوره های مشروطه، پهلوی و جمهوری اسلامی ایران» به راهنمایی مرحوم دکتر عبدالعلی قوام و دکتر طاهری به اتمام رساندم. در پایان نامه دکتری تلاش کردم در کنار چند رویکرد مهم علمی ـ تاریخی، دیدگاه جدیدی را در تبیین موانع توسعه و توسعه سیاسی در ایران با عنوان «رویکرد امنیتی» ارائه نمایم. در سه مقطع مشروطه، پهلوی و جمهوری اسلامی، این رویکرد ناامنیهای پایدار «دولت ملی» را در سه سطح ساخت اجتماعی، ساخت سیاسی و ساخت ژئوپلیتیکی یا محیط امنیتی به عنوان مهمترین موانع تحکیم فرایندهای توسعه سیاسی پایدار در ایران معاصر بررسی نموده و مدل نظری جدیدی را برای فهم پیچیدگی ها و چالشهای گذار به سیاست مدرن ارائه کرد.
با توجه به دغدغههای همیشگی در خصوص مسائل آذربایجان و تبریز و این حقیقت که امنیت پایدار سرزمین ایران و جمهوری اسلامی تنها مشروط به توسعه و امنیت مردمان تمام مناطق کشور می باشد، پروژه تحقیقاتی «مسالهشناسی پیشرفت و امنیت آذربایجان شرقی» را در سال ۱۳۹۹ به اتمام رساندم. مصاحبههای علمی تفصیلی با ۶۵ نفر از مدیران ارشد بخشهای دولتی، خصوصی، عمومی و نخبگان دانشگاهی و نیز تحلیل محتوای اسناد آمایش سرزمین استان و چندین هزار صفحه گزارش اخذ شده از ادارات کل استان تجربه و فرصت بسیار مهمی در شناخت مسائل کلیدی استان و نیز تبیین علل و دلایل اصلی عقب ماندگی زیرساختها و عدم حل مسائل استان فراهم نمود و این پژوهش در سال ۱۴۰۱ در قالب کتاب انتشار یافت. همچنین با توجه به وضعیت توسعه ملی نامتوازن کشور در یک صد سال اخیر و ضرورت فهم علل و پیامدهای آن، تدوین کتاب توسعه منطقه ای به همت جمعی از اساتید برجسته کشور در سال ۱۳۹۸ به سرانجام رسید و شناخت عمیقی از روندهای توسعه نابرابر منطقه ای در ایران ارائه نمود.
در چند سال گذشته همزمان با تمرکز بر فعالیتهای پژوهشی، در حوزههای آموزش و حضور در همایش های علمی کشوری نیز فعال بوده ام که در بخش سوابق آموزشی و پژوهشی به آنها اشاره کرده ام. تدریس دروسی مانند جامعه شناسی سیاسی ایران، تاریخ تحولات سیاسی، مبانی امنیت ملی، نوسازی و توسعه سیاسی در دانشگاهها و مراکز آموزشی تهران، تبریز، شیراز، همدان، ارومیه و زاهدان این فرصت را برای من فراهم نمود که با مسائل، دردها و دغدغههای مردم ایران در نقاط مختلف کشور آشنا شوم. به همین ترتیب، گفتگو با دانشجویان و بحث های جدی در کلاسها اندوخته های ارزشمندی از رویکردهای متمایز برایم فراهم نمود.
به هر تقدیر گذر عمر در ۵ دههی گذشته با وجود تمام بیراهه رویها و خطاها، بیشتر در یادگیری، تعلیم، تحقیق و تدریس مسائل بنیادی جامعه ایران بوده است. در عین حال از عرصه سیاست غافل نبوده ام، همان گمشده ای که از ۲۰ سالگی مرا به دنبال خود کشاند. متاثر از دغدغه های یاد شده، در دوازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تبریز، آذرشهر و اسکو وارد رقابت های انتخاباتی شدم. هر چند در این انتخابات همراه با دکتر پزشکیان (رئیس جمهور فعلی) و مهندس پرنیان (مدیر کل سمت آذربایجان شرقی) در لیست مشترک چند حزب اصلاح طلب استان قرار گرفتم، ولی به دلیل مشارکت حداقلی مردم کشور و به ویژه تبریز و عدم رغبت و اعتماد به فهرست و لیست انتخاباتی احزاب در بین ۲۵۸ نفر کاندیدای انتخاباتی در رتبه سی و دوم (۳۲) قرار گرفتم.
تا چه قبول افتد و تا چه در نظر آید. پس از این هم به قول مولانا؛
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند